hamnafas

كارت پستال های
عاشقانه - لحظات تنهایی

+نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1398برچسب:,ساعت12:19توسط nikoo | |

با عرض سلام خدمت دوستاي گلم.  به وبلاگ خودتون

خوش اومديد.  اميدوارم هرجاي

 

ايران هستيد خوبو خوشو سلامت باشيد.من نيكو هستم. 18     

سالمه  اين اولين تجربه ي

 

ساخت وبلاگمه اگه چشماي قشنگتون متوجه كمو كاستي

 

توش شدبه بزرگواري خودتون ببخشيد.  اميدوارم كه خوشتون

 

بياد. دوستوووووون دارم.  نظر يادتون نره

 

+نوشته شده در 3 بهمن 1398برچسب:,ساعت1:0توسط nikoo | |

new2 اینو بخونید خیلی قشنگه من که اشکام بند نمی اومد

چند وقت پيش توي تهران، توي حسينيه اي منبر ميرفتم، يه
 جووني اومد نزديک سي سالش. گفت حاج آقا من با شما کار
دارم. گفتم بنويس، گفت نوشتني نيست. گفتم ببين منو قبول
داري؟ گفت آره. گفتم من چند ساله با جوونا کار ميکنم، کسي
که نتونه حرفشو بنويسه بعدشم نميتونه بگه. يک و دو و سه و
چهار کن و بنويس. گفت باشه.

فرداشب که اومديم، يه نامه داد به ما، من بردم خونه، نامه را
که خوندم ديدم اين همونيه که من در به در دنبالش ميگشتم.

فرداشب اومد گفت که: چي شد؟

گفتم من نوکروتم، من ميخوام با شما يه چند دقيقه صحبت
کنم.

وعده کرديم و گفت که: منو چجوري ميبينيد شما؟
گفتم من نه رمالم نه جادوگرم چي بگم؟

گفت: نه ظاهري، گفتم بچه هيئتي

زد زير گريه گفت: خاک تو سر من کنند، تو اگر بدوني من چه
جناياتي کردم، چه گناهايي کردم. فقط خوب خوبه اي که
ميتونم بگم از گناهايي که کردم اينه که مادرمو چند بار کتک
زدم، پدرمو زدم، ديگه عرق و شراب و کاراي ديگه شو، ديگه...

گفتم پس الآن اينجوري!!!!!

گفت حضرت زهرا دستمو گرفت

گفت حاج آقا من سرطاني بودم، سرطاني ميدوني يعني چي؟
گفتم يعني چي؟

گفت به کسي سرطاني ميگن که نه زمان حاليشه، نه مکان،
نه شب عاشورا حاليشه، نه تو حسينيه، نه مکان ميفهمه

گفت من سرطاني بودم

يه خونه مجردي با رفيقامون درست کرده بوديم، هرکي هر کي
رو جور ميکرد تو اين خونه مجردي اونجا رختخواب گناه و
معصيت...

گفت شب عاشورا هرچي زنگ زدم به رفيقام، هيچکدوم در
دسترس نبودند

نه نمازي، نه حسيني، هيچي

ميگفتم اينارو همش آخوندا درآور
دند، دو تا عرب با هم دعواشون شده به ما چه

ميگفت ماشينو برداشتم برم يه سرکي، چي بهش ميگن؟
گشتي بزنم

تو راه که ميرفتم يه خانمي را ديدم، دخترخانم چادري داشت
ميرفت حسينيه
خلاصه اومدم جلو و سوار ماشينش کردم با هر مکافاتي که بود، ميرسونمت و ....ـ

خلاصه، بردمش توي اون خانه ي مجردي

اينم مثل بيد ميلرزيد و گريه ميکرد و ميگفت بابا مگه تو غيرت
نداري؟ آخه شب عاشوراست!!!! بيا به خاطر امام حسين حيا
کن

گفتم برو بابا امام حسين کيه؟ اينارو آخوندا درآوردند، اين عربها
با هم دعواشون شده به ما ربطي نداره

گفت توي گريه يه وقت گفتش که: خجالت بکش من اولاد
زهرام، به خاطر مادرم فاطمه حيا کن!!! من اين کاره نيستم،
من داشتم ميرفتم حسينيه!

گفتم من فاطمه زهرا هم نميشناسم، من فقط يه چيز
ميشناسم: جواني، جواني کردن

جواني، گناه
جواني، شهوت
اينارو هم هيچ حاليم نيست

گفت اين خانمه گفت: تو اگر لات هم هستي، غيرت لاتي داري
يا نه؟ گفت: چطور؟

_ خودت داري ميگي من زمين تا آسمون پر گناهم ، اين همه
گناه کردي، بيا امشب رو مردونگي لوتي وار به حرمت مادرم
زهرا گناه نکن، اگه دستتو مادرم زهرا نگرفت برو هرکاري دلت
ميخواد بکن

گفت ما غيرتي شديم
لباسامو پوشيدم و گفتم: يالا چادرو سرت کن ببينم، امشب
ميخوام تو عمرم براي اولين بار به حضرت زهرا اعتماد کنم ببينم اين زهرا ميخواد چيکار کنه مارو... يالا

سوار ماشينش کردم و اومدم نزديک حسينيه اي که ميخواست
بره پياده اش کردم

از ماشين که پياده شد داشت گريه ميکرد

همينجور که گريه ميکرد و درو زد به هم، دم شيشه گفت:
ايشاالله مادرم فاطمه دستتو بگيره، خدا خيرت بده آبروي منو
نبردي، خدا خيرت بده...

ميگه اومدم تو خونه و حالا ض
د حال خورديم و ....

تو صحبت ها که داشتم ميبردمش تا دم حسينيه، هي گريه
ميکرد و با خودش حرف ميزد، منم ميشنيدم چي ميگه

اما داشت به من ميگفت

ميگفت: اين گناه که ميکني سيلي به صورت مهدي ميزني،
آخه چرا اينقدر حضرت مهدي رو کتک ميزني، مگه نميدوني ما شيعه ايم، امام زمان دلش ميگيره، اينارو ميگفت

منم سفت رانندگي ميکردم

پياده که شد رفت، آمدم خونه

ديدم مادرم، پدرم، خواهرام، داداشام اينا همه رفتند حسينيه

تو اينام فقط لات من بودم

گفت تلويزيونو که روشن کردم ديدم به صورت آنلاين کربلا را
نشون ميده

صفحه ي تلويزيون دو تکه شده، تکه ي راستش خود بين
الحرمين و گاهي ضريحو نشون ميده، تکه دومش، قسمت دوم
صفحه ي تلويزيون يه تعزيه و شبيه خوني نشون ميداد، يه
مشت عرب با لباس عربي، خشن، با چپي هاي قرمز، يه
مشت بچه ها با لباس عربي سبز، اينارو با تازيانه ميزدند و رو
خاکها ميکشوندند

ميگفت من که تو عمرم گريه نکرده بودم، ياد حرف اين دختره
افتادم گفتم وااااااي يه عمره دارم تازيانه به مهدي ميزنم

ميگفت پاي تلويزيون دلم شکست، گفتم زهرا جان دست منو
بگير

زهراجان يه عمره دارم گناه ميکنم، دست منو بگير

من ميتونستم گناه کنم، اما به تو اعتماد کردم

کسي هم تو خونه نبود، ديگه هرچي دوست داشتم گريه کردم

گريه هاي چند ساله که بغض شده بود، گريه ميکردم، داد
ميزدم، عربده ميکشيدم، خجالت که نميکشيدم ديگه، کسي
نبودميگفت نزديکاي سحر بود، پدر و مادرم از حسينيه آمدند

تا مادرم درو باز کرد، وارد شد تو خونه، تا نگاه به من کرد
(اسمش رضاست)، يه نگاه به من کرد گفت: رضا جان کجا
بودي؟

گفتم چطور؟ گفت بوي حسين ميدي!

رضاجان بوي فاطمه ميدي، کجا بودي؟

افتادم به دست پدر و مادرم، گريه.... تورو به حق اين شب
عاشورا منو ببخش

من کتک زدم، اشتباه
کردم

بابام گريه کن، مادرم گريه کن، داداشها، خواهرا... همه
خوشحال

داداش ما، پسر ما، پسرم حسيني شده

صبح عاشورا، زنجيرو برداشتم و پيرهن مشکي رو پوشيدم و
رفتم تو حسينيه

تو حسينيه که رفتم، ميشناختند، ميدونستند من هيچوقت
اينجاها نميومدم

همه خوشحال

رئيس هيئت آدم عاقليه

آمد و پيشوني مارو بوسيد و بغلمون کرد و گفت رضاجان خوش
آمدي، منت سر ما گذاشتي

گفت منم هي زنجير ميزدم و ياد اون سيلي هايي که به
مهدي زده بودم گريه ميکردم

هي زنجير ميزدم به ياد کتکايي که با گناهانم به مهدي زدم
گريه ميکردم

جلسه که تمام شد، نهارو که خورديم، رئيس هيئت منو صدا زد

(من یه خواهشی دارم به کسانی که دستشون به دهنشون
میرسه، میتونند سالی چند نفرو کربلا ببرند تورو به خدا یکی از
کسانی که کربلا میبرید از این طایفه باشه

اون جوونی که اهل این حرفها نیست اما یه روز عاشورا میاد،
همون روز دستشو بگیر بگو خوش آمدی، میای بریم کربلا؟

این جوونا اگر شش گوشه ی حسینو ببینند گریه میکنند،
متحول میشن، کربلا آدمو آدم میکنه)

اومد به من گفت: رضاجان میای کربلا؟ گفتم: کربلا؟!! من؟!!!
من پول ندارم!!!
گفت نوکرتم، پول یعنی چی؟ خودم میبرمت

میگفت حاج آقا هنوز ماه صفر تموم نشده بود دیدم بین
الحرمینم

رئیس هیئت اومد گفت که: آقارضا، بریم تو حرم

گفتم برید من یه چند دقیقه کار دارم

تنها که شدم، زدم تو صورتم گفتم حسین جان میخوای با دل
من چکار کنی؟

زهراجان من یه شب تو عمرم به تو اعتماد کردم، کربلاییم
کردی؟ بی بی جان آدمم کردی؟

اومدم شبکه رو گرفتم، ضریح امام حسینو، گریه کردم. داد
میزدم، حسین جان، حسین جان، دستمو بگیر حسین جان،
پسر فاطمه دستمو بگیر، نگذار برگردم دوباره

میگفت رئیس هیئت کاروان داره، مکه مدینه میبره. میگفت حاج
آقا به جان زهرا سال تمام نشده بود گفت میای به عنوان
خدمه بریم مدینه، گفت همه کاراش با من، من یکی از خدمه
هام مریض شده

خلاصه آقا چندروزه ویزای مارو گرفت، یه وقت دیدیم ای بابا
سال تمام نشده تو قبرستان بقیع، پای برهنه، دنبال قبر
گمشده ی زهرا دارم میگردم

گریه کردم: زهرا جان، بی بی جان، با دل من میخوای چکار
کنی؟ من یه شب به تو اعتماد کردم هم کربلاییم کردی هم
مدینه ای؟

میگفت خلاصه کار برام پیش اومد و کار و دیگه رفیقای اون
چنینی را گذاشتم کنار و آبرو پیدا کردم

یه مدتی، دو سالی گذشت

میگفت حاج آقا همه یه طرف، این یه قصه که میخوام بگم یه
طرف

مادر ما گفت: رضاجان حالا که کار داری، زندگی داری، حاجی
هم شدی، مکه هم رفتی، کربلایی هم شدی، نوکر امام
حسین هم شدی، آبرو پیدا کردی، اجازه میدی بریم برات
خواستگاری؟

گفتم بریم مادر، یه دختر نجیب زندگی کن را پیدا کن

رفتند گفتند یه دختری پیدا کردیم خیلی دختر مومنه و خوبیه و
اینهاست، خلاصه رفتیم خواستگاری

پدر دختر تحقیقاتشو کرده بود.

چقدر خوبه دختردارها اینجوری دختر شوهر بدن، باریکلا

میگفت منو برد توی یه اتاق و درو بست و گفت: ببین رضاجان
من میدونم کی هستی. اما دو سه ساله نوکر ابی عبدالله
شدی. میدونم چه کارها و چه جنایات و .... همه ی اینارو
میدونم، ولی من یه خواهش دارم، چون با حسین آشتی کردی
دخترمو بهت میدم نوکرتم هستم. فقط جان ابی عبدالله از
حسین جدا نشو. همین طوری بمون. من کاری با گذشته هات
ندارم. من حالاتو میخرم. من حالا نوکرتم.
میگفت منم بغلش کردم پدر عروس خانم را، گفتم دعا کنید ما
نوکر بمونیم.

گفت از طرف من هیچ مانعی نداره، دیگه عروس خانم باید
بپسنده و خودتون میدونید

گفتند عروس خانم چای بیارند. ما هم نشسته بودیم. پدرمون،
خواهرمون، مادررمون، اینها همه، مادرش، خاله اش، عمه اش،
مهمونی خواستگاری بود دیگه

عروس خانم وقتی سینی را آورد گذاشت جلوی ما، یه نگاه به
من کرد، یه وقت گفت:

یا زهرا!!!!!

سینی از دستش ول شد و گریه و از سالن نرفته خورد روی
زمین...

مادرش، خاله اش، مادر من، خواهر ما رفتند زیر بغلشو گرفتند و
بردنش توی اتاق

میگفت من دیدم حاج آقا فقط صدای شیون از اتاق بلنده

همه فقط یک کلمه میگن: یا زهرا!!!

منم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید، چه خبره! مادرمو صدا
زدم، گفتم مادر چیه؟

گفت مادر میدونی این عروس خانم چی میگه؟

گفتم چی میگه؟

گفت: مادر میگه که....

دیشب خواب دیدم حضرت زهرا اومده به خواب من، عکس این
پسر شمارو نشونم داده، گفته این تازگیا با حسین من رفیق
شده....

به خاطر من ردش نکن

مادر دیشب فاطمه سفارشتو کرده


به خدا جوونا اگر رفاقت کنید، اعتماد کنید، زهرا آبروتون میده،
دنیاتون میده، آخرتتون میده


السلام علیک یا فاطمة الزهرا ..............

+نوشته شده در یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:,ساعت7:16توسط nikoo | |

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری-www.jazzaab.ir

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری

جملات الهام بخش, جملات تصویری-www.jazzaab.ir

 

+نوشته شده در شنبه 7 بهمن 1391برچسب:,ساعت15:40توسط nikoo | |

 

 

 

نگـــــــران نباش، 



حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …



دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم 



آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست



” آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود… 



راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…



” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب…


خنده ام میگیرد وقتی پس از مدت ها بی خبری

 

 بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری می گویی :

 

" دلم برایت تنگ است "

 

یا مرا به بازی گرفته ای . . .

 

یا معنی واژه هایت را خوب نمی دانی . . .

 

"دلتنگی" ارزانی خودت . . .


 

 

مرد نیستم اگر مردانه پای عشـــــــــــــــقم نایستم!

 

  


من از قبیله ی فرهاد ها آمده ام...

 


آنقدر عشــــــــــقت را جار می زنم تا خدا برایم کَف بزند!

 


فرقی نمی کند فرشـــــــــــــــــته باشی یا آدم

 


شیرین باشی یا زلیخا

 


قالیچه ی دل من بدون اسم رمـــــــــز ِ نام ِ "تو" پـــــــرواز نمی کند...

 


مردانه پای این عشــــــــــــق می ایستم...

 



تا که عشقمان در تاریخ ثبت شود

 

 

 

 

مطمئن باش و برو ضربه ات کاري بود

دل من سخت شکست و چه زشت به من و سادگيم خنديدي

به من و عشق پاکي که پر از ياد تو بود

و به يک قلب يتيم

که خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود

تو برو برو تا راحت تر تکه هاي دل خود را سر هم بند زنم

 



از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

 

از همان روزی که فرزندان آدم

 

زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید

 

آدمیت مرد

 

گرچه آدم زنده بود

 

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

 

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

 

آدمیت مرده بود

 

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

 

گشت و گشت

 

قرنها از مرگ آدم هم گذشت

 

ای دریغ

 

آدمیت برنگشت...



 

 به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم...

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم.


یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره.

یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم.

یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.

یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم...

می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه.

تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه.

توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه.

می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی...

می خوام تنها باشم...

خدایا....

گاه دلتنگ میشوم....

دلتنگ تر از همه دلتنگی ها....

گوشه ای مینشینم و اشک میریزم....

و باختنها و صدای شکستن ها را میشمارم....

من کدامین امید را نا امید کردم و کدام خواهش را نشنیدم

و به کدام دلتنگی خندیدم که

چنین غمگینم.......

لب گر�?تن زیر باران چه حالی میده؟؟امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند ... چشمانم

بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد ...

آخ که چقدر تنهایم ... دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم

بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته

شده است ...

رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته .... پیر

تنها.... تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های

دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت ....

اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی

دوباره ای است ... پس برگرد ... عاشقانه برگرد

برای همیشه برگرد...
 

 

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

 

http://ahange-del.persianblog.ir/

 كاش ميدانستي در اين كويرتنهايي تورا داشتن حس خيس باران است

عكس های
عاشقانه _ www.taknaz.ir

دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت

 

 

دختر:آروم تر من می ترسم

 

 

 

پسر نه داره خوش میگذره

 

 

 

دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهشمیکنم خیلی

 

وحشتناکه

 

 

 

پسر:پس بگو دوستم داری

 

 

 

دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر

 

 

 

پسر:حالا بغلم کن(دختر بغلش کرد)

 

 

 

پسر می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم می کنه.

 

 

 

و....

 

روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت 120کیلومتر بر

 

ساعت به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر


سر نشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت حقیقت این بود که

اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده اما نخواست


دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که

دوستش داره(برای آخرین بار)

عکس های عاشقانه-www.taknaz.ir

       چه شبهایی با رویای تو خوابیدم

                                                    نفهمیدی
           چه شبهایی که اسم تو رو لبهام بود
 
                                                   نمیشنیدي
         چه شبهایی که اشکامو به تنهایی نشون دادم
 
 
        از عمق فاصله آروم واسه تو دست تکون دادم
 
 
          چه شبهایی با شب گردی
 
                      شبو تا صبح می بردم
 
              نبودی ماه جون می داد
 
                                         نبودی بی تو میمردم
 
             چه شبهایی دعا کردم یه کم
 
 
                 این فاصله کم شه
 
              یه بار دیگه نگاه من تو رویاهات مجسم شه
 
 
 
     توی این خونه یخ می بست تن سرد سکوت من
 
 
          چه قدر جای تو خالی بود
 
                      چه شبهای بدی بودن
 
    
    گذشتن    عمرو بردن
 
                             حالا من موندم و  حسرت
 
 
           چه قدر بی رحمه این دنیا
 
 
               به این تقدیر بد لعنت...............
 
 
 
سهم من از تو این دقایق شد
 
                                  این لحظه های تلخ دلسردی
 
      کوتاهن این سالا با اینکه تو
 
                                                       آهسته با من زندگي كردي
       ای کاش می دیدم که بازم داری
 
                                  با ساعت و تقدیر میجنگی
 
 
       ای کاش تو این سال میگفتن
                                   صد سال تاخیر داره دلتنگی
 
        دارم یه کم وقت میکشم شاید
 
                                     بپره عطر رفتن از لحظه
 
           آهسته تر بکش نفسهاتو
 
                                  این طور جدایی آخرین مرزه
 
           دارم یه کم وقت میکشم شاید
 
                                    جاموندی از این رفتن دلگیر
 
              من با حضور گریه  فهمیدم
 
                                        دنیا ما رو فرخته به تقدیر
 
              حالا که تو مسیر تنهایی
 
                        ناچاری که از روی دل من رد شی
 
           بگو که هر چی خاطره داری
      
 
                 بعد از خودت به من تو می بخشی

 

تمام ترانه هایم

 

 

 

                  

ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم

 

تمام ترانه هایم ترنم یاد توست و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست

 

و تو را آنگونه که میخواهی دوست دارم

 

ای مهربان - پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود

 

و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید

 

تبسمی از تو مرا کافیست که  از هیچ به همه چیز برسم

 

 

حرف های عاشقونه

 

 


 

 


 

 

ببینمت. . . گونه هایت خیس اســـت . . . باز با این رفیق نابابـــــت

. . نامش چه بود؟ هان! باران. . . باز با "باران " قدم زدی ؟ هزار بار گفتم

باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . . همدم خوبی نیست برای درد ها . . .

همـــيــشه بــا به دســـت آوردن اون کـــــسي کــه دوســتـش داريــم

نـمـــيـتـوانــيـــم صـــاحـبــش شـــيم، گــــاهــي لازمــه ازش بـگـــذريـــم

تـا بـتـــونـيـم صــاحـبش بــشــيـم!!!!


آهــــای تـــو....!! تـــویـــی کــه مـیـگـــفــتی : دیـــگه مـثـــه مـن پـیـــدا

نـمــیــکــنی !! واقــعــا فــک مــیــکــردی بــعــد از تــو، دنــبــال یـکـــی

مـثـــه تــو مـیــگـــردم؟؟


 اولـیـــن ها هـمـــیــشـه تـــوذهـــن آدم مـیـــمــونــن. . . . ســعـــی کــن

اولــیـنـت بـهـتـــریـنـت بــاشـــه


کـــاش آدمها یکم جـــرات داشتن … گوشی رو برمیداشتــن و زنگ میـزدن

و میگفتــن : ببیــن ؛ دلـــم واست تنگــــ شده ، واســه هیـــچ چیــز دیـگه ای

هـــم زنـگ نــــزدم … !


تنهــایی یعنی بیــن آدمــایی بـاشی که میـگــن دوستــت دارن ولــــــی کــنار

دلتنگیات نیـــــستن


سایـــه ها محصول پشـت کردن دیــوارها بـه آفتابنــد ، گستاخـی دیوارهـا

را تقلیــد نکنیـم تـــا آفتابــی بـمـــانـیــم


میــری خودکـار بیک میخری۱۰۰ تومـن، ولی‌ لاک غلط گیـر ۸۰۰ تومن.

تو این زندگــی‌ حتی رو کاغــذ هم اشتبـاه کنـی‌ برات گرون تمــوم می‌شـه...


با اینــکه از تنهایـی میترسـم دوســت دارم تو قلب تــو باشـم تنهای تنهای تنهـــا


آدم بایـد یه " تــو " داشته باشـه که هر وقت از همــه چـی خستـه و ناامیــد
 
شد بهش بگه مهــم اینـه که تـو هستی بیخیــال دنیـــا ... "


بعضی وقتـا گوشه ی سمت راسـت زندگیـم دنبال Close میگــردم...!

جدیـداً با دیوار حرفـــ می زنـم ! میدونــی از شخصیتـش خوشـم اومده

 یه جورایــی محکمــه ! ثابتــه ! آرومــه
با همـه بوده است... عجب هرزه ايه... اين " تنهــــــايــي

شدم مثل عروسـک با دوتاچشـم شیشه ای با یک نـگاه ثابت ولـــــــــی!

نمیخوام بافشار هر دستی بگم:دوستــت دارم...


وقتی یه دختــر به خاطر یه پســر اشـک میریـزه .... يعني واقعن عاشقشـه

اما .... ... وقتی یه پسـر به خاطر یه دختـر اشـک بریزه یعنی هیچ وقـت

دیگه نمیتــونه دختــر دیگه ای رو مثل اون دوســت داشته باشـه


به سلامتـی خودم و خودت که دلمــون از یکـی گرفتـه... بغض داره خفمــون

میکنـه... خیلــی دلتنگیــم ... ولـی برای اینکه خودمـون رو آروم کنـیم میگیـم

بخاطره غروب جمعــه است


آب نریختـــــم که برگردی آب ریختـــــم تـــا پاک شه هر چی رد پای تویه

، از زنـــدگیـــم…!


تنهايي هم مد شده ... همه به هم خيانت مي کنند ... و بعد داد مي زنند

 که تنهايـــــــــم


هرگـــز اجازه نده کسـی که وقتی بهش نیــاز داشتی،از پیشت رفت،به

زندگیـت برگـرده. اگه نمیتونه برای پاک کردن اشـک هات کنار تو باشـه

 ،پس لیاقـت دیدن لبخنـد تــو رو نـداره...

بی معرفــت تو اون کسی بودی که اومـدی زیر چتـرم، نه برای همراهـی

 با مـن ، بلکه فقط برای اینکه خیــس نشی ! بارون که بنـد اومد ،

رفتی که رفتــــی . . .

اینجــا سرزمین واژه های وارونه است: جایــی که گنج, "جنــگ" میشه

... درمان, "نامـــرد" میشه... قهقه , "هـق هــق" میشه... اما دزد همـــون
 
"دزد" است ... ... ... درد همــون "درد..." و گرگ همـون "گرگـــــ....

مــــــن از زنــــدگــــی کــســی حــــذف شــــدم کــــه بــرای داشــتنــش

 و بــــــودنش ، خــــیلی هــــا رو از زنــــدگــــیم حــذف کردم !!!

 

نظر تو  مفهوم این فرمول چیه؟؟؟؟

.

.

.

.

.


شايد فرمول عشق همين باشه


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 6 بهمن 1391برچسب:هروقت از دست كسي يا چيزي ناراحت شدي فقط يك لحظه به نبودنش فكر كن,ساعت13:45توسط nikoo | |

احساسات زیبای پدرانه ( تصویری)
پدر تکیه گاهی تا همیشه...
 

احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir

احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir



احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir





احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir



احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir




احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir



احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir




احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir





احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir




احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir


احساسات زیبای پدرانه ( تصویری) www.taknaz.ir

 

استواريت را ارج مينهم اي قهرمان تكرار نشدنيه من

+نوشته شده در سه شنبه 6 بهمن 1391برچسب:,ساعت11:31توسط nikoo | |

سلام مادر

 

 

 مادر...سلام ...نامه ای را که بر روی گلبرگ هایی از دلتنگی نوشتم در سکوتی زیبا آب برد...
من خدا را نقاشی کردم مادر...خدا به شکل بوسه های تو بر پیشانی من بود...
مادر، من از آن آخرین بدرقه ات تا پشت دیوار بیکسی نوشتم و بغض کردم...
مادر..در اینسوی بیخوابی...من هر شب پر نورترین ستاره را تو میبینم...
شنیده ام کوله بار دوران کودکی مرا سنگ صبور خویش کرده ای مادر...
من هم در آن آیینه که دادی یادگاری..در آن هر شب تصویری از تبسم تورا میبینم...
مادر..ای زیباترین احساس...قشنگترین بنفشه...ستاره ام را چندیست گم کرده ام

 



بعضی دوستان میگویند باید صفحه مادر را در جایی دیگر قرار میدادم نه در هوای اشراق اما باید بگویم مادر جلوه عشق الهی است عشق مادر به فرزند جلوه ای از عشق خدا بر بنده اش میباشد معنای واقعی عشق را در نگاه مادر باید جست اگر عشق به مادر را درک نکنیم و نفهمیم چگونه خواهیم توانست گوشه ای از عشق معبود را درک کنیم و جایی بهتر از بخش در هوای اشراق برای آن نیافتم


 




گویند یکی از صوفیان گفت : بایزید را پس از مرگ به

 

خواب دیدم اندر بهشت که از یک درجه به دیگر میپرید.
 

گفتم حالت چیست؟

 

گفت دوست به دوست رسید.

 

 گفتم به چه یافتی؟

 

گفت: بحب واحد و برالوالد

 

کارت پستال های زیبا مخصوص تبریک روز مادر -www.jazzaab.ir

 

وقتی که عشق مادری معجزه می‌کند: 


 نوزاد مرده‌ای که پس از نوازشهای مادر زنده شد!!

 

وقتی که عشق مادری معجزه می‌کند: نوزاد مرده‌ای که پس از نوازشهای مادر زنده شد!!
اما پس از گذشت دو ساعت که جیمی‌در آغوش مادر بود و مادر نام آن را صدا می‌کرد اولین علائم حیات را از خود نشان داد...

یک نوزاد نارس در استرالیا که به گفته پزشکان مرده بود پس از آنکه مورد نوازش‌های مادر قرار گرفت زنده شد.
والدین این نوزاد با شور و شوق از این معجزه شگفت انگیز و الهی یاد می‌کنند. این زوج جوان که کیت و دیوید اوگ نام دارند در سیدنی استرالیا زندگی می‌کنند. در این ماجرا که پایان خوشی به همراه داشت کیت که هفتمین ماه بارداری خود را پشت سر می‌گذاشت به بیمارستان منتقل شد و دوقلوهای وی به نامهای جیمی‌و امیلی نارس متولد شدند اما جیمی‌که در لحظه تولد تنها کمی‌بیش از 900 گرم وزن داشت پس از چند دقیقه مرد
.
پزشکان این خبر را به والدین آن اعلام کردند اما کیت و دیوید خواستند که چند لحظه ای نوزاد را در آغوش خود نگه دارند
.
اما پس از گذشت دو ساعت که جیمی‌در آغوش مادر بود و مادر نام آن را صدا می‌کرد اولین علائم حیات را از خود نشان داد.
این زوج جوان بلافاصله به پزشکان اطلاع دارند و آنها پس از انجام معایناتی واکنشهای طبیعی عصبی نوزاد را تائید کردند
.

براساس گزارش دیلی میل، در این لحظه کیت تصمیم گرفت چند قطره شیر را روی لبهای نوزاد بریزد و این کار را تا زمانی که نوزاد بیدار شد ادامه داد و سرانجام این نوزاد پس از دو ساعت بدون هیچ گونه علائم حیاتی، زندگی خود را آغاز کرد و برای اولین بار نفس کشید.
مادر این نوزاد در این خصوص گفت: "ما خوش شانس ترین آدمهای دنیا هستیم. این پایان خوش با درمانهای پوست به پوست و مادر- فرزند قابل توضیح است. این درمانها به کودکان بیمار کمک می‌کنند که زنده بمانند. این درمان در استرالیا با عنوان نوازش کانگرو شناخته می‌شود
."
این مادر استرالیایی افزود: "دستها و پاهای کوچکش بدون پاسخ به تحریکات افتاده بودند و حرکت نمی‌کردند. من آن را به خودم چسباندم و شروع به حرف زدن با جیمی‌کردم و اسمش را صدا زدم و به او درباره خواهرش و پروژه های آینده خانواده گفتم و بعد ناگهان اولین علائم حیات را نشان داد. کم کم چشمانش را باز کرد. من دکترها را صدا زدم اما هیچکس حرف من را باور نمی‌کرد
."

پزشکان معتقدند که اعلام خبر مرگ این نوزاد به دلیل تشخیص اشتباه پزشکی بوده است با وجود این، این زوج معتقدند که معجزه الهی جیمی‌را به آنها بازگردانده است.
دیوید در این خصوص به تلویزیون استرالیا گفت: "ما خوش شانس ترین والدین دنیا هستیم. اگر کیت در کار خود پافشاری نمی‌کرد اکنون احتمالا جیمی‌در بین ما نبود".
 

«مادر»

  

 

 

کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید:« می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید؛ اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟»

خداوند پاسخ داد :« از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در کنار توست و از تو نگهداری خواهد کرد.»

 

اما کودک هنوز مطمین نبود که می خوهد برود یا نه.

- اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی است.

خداوند لبخند زد :« فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.»

 

کودک ادامه داد:« من چه طور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»

 

 خداوند او را نوازش کرد و گفت:« فرشته تو، زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی، در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.»

 کودک با ناراحتی گفت:« وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟»

خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت :« فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی.»

 

کودک سرش را برگرداند و پرسید:« شنیده ام که در زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند. چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟»

 - فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.

 

 کودک با نگرانی ادامه داد :« امات من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود.»  

خداوند لبخند زد و گفت:« فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت؛ گرچه من همواره کنار تو خواهم بود.»

 

در آن هنگام بهشت آرام بود، اما صداهایی از زمین شنیده می شد. کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سوال از دیگر از خداوند پرسید :« خدایا اگر باید همین حالا بروم، لطفاً نام فرشته ام را به من بگویید.»

 خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد :« نام فرشته ات اهمیتی ندارد و به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی.»

 

مادر اي مقدس ترين حقيقت دنيا دستان مهربانت را ميبوسم 





مادر، كلمه زیبایی كه روح را به عرش كبیریایی می‌برد، به بهشت، به آنسوی ابرها، جایی كه همه جای آن سفیدیست و پاكی.... مادر، اسطوره بزرگی؛ مادر نماد گذشت و فداكاری، مادر در هیچ واژه ای نمی گنجد. ... امشب چراغ هر خانه ای به عشق مادری روشن است، امشب در هر خانه‌ای تلاشی زیبا موج می‌زند، امشب جشن مادران است، جشن تجلیل از مادر، نه به خاطر شب‌زنده‌داری و فداكاریهایش كه آنها غیرقابل وصف و تجلیل‌اند، بلكه به خاطر مادر بودنش.
 

 

از نخستین روز خلقت، نام مادر الفت است
خاک پاک پای مادر، نفخه ای از جنت است

گفت پیغمبر بهشت در زیر پای مادر است

هم رضای حق تعالی در رضای مادر است

گفت موسی بارالها در بهشت رو جزا

کیست هم کفو و مقامم، یک دمی بر من نما

وحی امد، رو به سوی دکه قصاب کن

روز و شب در کار و بارش دقت بسیار کن

از شروع صبح تا شام، بر در دکان بشد

در سلوک آن جوان، جویا ز این و ان بشد

چون ز احوالات ان قصاب نیامد پاسخی

شب به منزل گشت مهمان، تا بیابد پاسخی

مادری پیر و ز کار افتاده ان قصاب داشت

بر دهان مادرش ، لقمه ای نان می گذاشت

گاه گاهی پیرزن بر اسمان می کرد نگاه

زیر لب می گفت چیزی با خدا با اشک و آه

بارالها کن جوانم را به روز واپسین

در بهشت با موسی عمران رفیق و هم نشین
                                                         

 

و باز هم عشق مادر به فرزند . . .

مادری که بخاطر فرزند بیمارش موهایش را همیشه از ته میزند

تا فرزندش احساس تنهائی نکند

من ستایش میکنم این بانوی جوان را

و هر جای دنیا هستند آرزوی سلامتی برای هر دو تا شون میکنم

♥ ♥ آمیــــــــــــن ♥ ♥
 
مادر.... اي عشق مطلق ....بادل وجان ميبرستمت

 

 مهربانم  بياد مي اورم روزي كه مرا در اغوش گرمت گرفتي

وارام در گوشم محبت را نجوا كردي......اري بياد مي اورم مهر

مادريت را.......

مادر....................دوستت دارم....................

 



گفتم مادر! ...
گفت: جانم

گفتم درد دارم! ...

گفت: بجانم

گفتم خسته ام! ...
گفت: پریشانم
گفتم گرسنه ام! ...
گفت : بخور از سهمِ نانم ... ... ... ...
گفتم کجا بخوابم! ... گفت: روی چششمانم
اما یک بار نگفتم: مادر من خوبم شادم...!
همیشه از درد گفتم و از رنج


به سلامتی مادر واسه اینکه دیوارش از همه کوتاهتره!
به سلامتی مادر بخاطر اینکه هیچوقت نگفت من همیشه گفت بچه هام...
به سلامتی مادر بخاطر اینکه همیشه از غمهامون شنید اما هیچوقت از غمهاش نگفت
به سلامتی مادر بخاطر اینکه از سلامتیش برای سلامتی بچه هاش همیشه گذشته
به سلامتی مادر بخاطر زندگی که همراه با شادی و امید و مهربونی بهمون میده
به سلامتی مادرچون هیچوقت خستگیشو به رخمون نمیکشه و ازش گلایه ای نمیکنه
به سلامتی مادر چون اگه خورشید نباشه میشه گذرون کرد اما بدون حضور مادر زندگی یه لحظه هم معنی نداره

به سلامتی مادر که بخاطر ما اندام خوشکلش بهم خورد!


تصاویری زیبا ازعشق مادر


 






مادری که در کهنسالی با اینهمه درد و بیماری ،


وقتی می بینه هیچکس دردشو باور نداره ، با خودش میگه "

حتمأ " من خوبم " و سعی میکنه با کمر خمیده و پای لنگش

 ادای آدمای سالمو در بیاره .


قدرشونو بدونیم تا وقتی هستند . زمان خیلی زود " دیر "

میشه !!!

 
















 





مادرم


بارها با صداى گريه ام تو را از خواب خوش بيدار كرده ام،


خيس گريه ام دوباره بيدار شو.. با دستهاى مهربانت صورتم را

نوازش كن و با گرماى وجودت آرامم كن.

امشب دوباره دلم تو را بهانه گرفته

 






















 

من ... قلم ... تنهایی


یادت هست مــــادر؟؟؟


اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، كشتی ...


تا یك لقمه بیشتر بخورم !!!


یادت هست؟


شدی خلبان، ملوان، لوكوموتيوران


می گفتی بخور تا بزرگ بشی آقا شیره ...


و من عادت كردم كه هر چیزی را بدون اینكه دوست داشته

باشم قورت بدهم ...


حتی بغض های نتركیده ام را.

 

نبودنِ تــو

مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی در دست خدا.


آن‌گاه که مادر، گهواره را تکان می‌دهد ، عرش خدا به

لرزه درمی‌آید.


و همه‌ی فرشتگان سکوت می‌کنند تا زیباترین

سمفونیِ هستی را بشنوند: 

لالایی مادر

 

 

 

 نبودنِ تــو


فقط نبودنِ تو نیست

نبودنِ خیلی چیزهاست...


کلاه روی سَرمان نمی‌ایستد!


شعر نمی‌چسبد...

 

پول در جیب‌مان دوام نمی‌آورد!


نمک از نان رفته!!!


خنکی از آب.............


" ما بی‌تو فقیر شده‌ایم "
مادر....

 

 

 

معصومانه ترین نگاه

 

 


 

معصومانه ترین نگاه تنها در صورت مادر نقش

می بندد.


و صادقانه ترین عشق در وجود مادر شعله ور

 

میشود.

 

 

  

از نخستین روز خلقت بشر، تا کنون در هر کجای دنیا و در میان هر قوم و نژاد و ملتی، با هر آداب و آیینی، وقتی نام مادر برده می‌شود، کوچک و بزرگ، همه و همه، سرشار از شور و حرارت و مهر و الفت می‌شوند و قلبشان پر تپش‌تر می‌زند. اسلام نیز برای مادر، مقام و ارزش فوق العاده ای قائل شده است تا آنجا که رسیدن به بهشت را با رضای مادر میسر می‌داند.

 

+نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,ساعت16:41توسط nikoo | |

تا حالا دقت کردین ! (طنز 9)

تا حالا دقت کردین ! (طنز 9) www.taknaz.ir

دقت کردین توی بعضی کلاسا آدم مثل خرس خوابش میاد ولی وقتی کلاس تموم میشه این حس کاملا بطرف میشه ؟

 ****

دقت کردین وقتی کسی تو تاکسی کنار آدم روزنامه میگیره دستش ، مطلبش هرچی که باشه خوندنش تا سر حده مرگ جالب میشه ؟


 ****

دقت کردین وقتی تو خونه تنهایین ، از شیر حموم گرفته تا یخ ساز یخچال دست به دست هم میدن تا بترسی ؟

 ****

تا حالا دقت کردین بعضی وقتا یه صحنه ای رو میبینید احساس میکنید که قبلا یه جایی اونو دیدید و حالا داره تکرار میشه . . . !

 ****

دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده ؟

 ****

دقت کردین مهمون غریبه که میاد آدم کار کردنش گل میکنه و هی میره تو اشپزخونه دنبال کار ؟

 ****

دقت کردید وقتی اس ام اس میفرستید و پیامتون ۲ تا میشه
اول قسمتهای ادبی مثل ” ؛ ، ! ” حذف میکنید ؛
وقتی جواب نداد کلماتُ میچسبونیم ، مثلا صبحبخیر بجای صبح بخیر ،
شبخوش بجای شب خوش ، بسلام بجای سلام برسون . . .
وای از اس ام اسی که باتمام فشرده سازی فقط و فقط ۲ حرف اضافی داشته باشه
و راه نداشته باشه یک اس ام اس کنی ؛
اون موقع از لج همراه اول یا ایرانسل کلی چرت و پرت اضافه به پیام میکنی
که پیام اضافی هدر نره . . . !
دریغ از وقتی که صرف فشرده سازی کردیم بخاطر ده تومن
ینی اگه این وقتُ برا درس میزاشتیم ، PHD گرفته بودیم !

 ****

دقت کردین بهترین ایده هارو برای دیگرون داریم و برای خودمون عملا هیچی ؟!

 ****

دقت کردین که اگه بخوای خلبان بشی ، هزار جور مریضی داری ولی بخوای معافیت پزشکی بگیری ، سالمِ سالمی ؟

 ****

دقت کردید هر موقع بد تیپ میزنید یه نفری ک خیلی مهمه واستون رو میبینید !

 ****

دقت کردین وقتی تو یه فیلم خودمونو میبینیم احساس زشت ترین ادم رو زمینو داریم ؟

 ****

دقت کردین وقتی یه چیزی از دستمون میفته سعی میکنیم با پا بگیریمش یا میزان ضربه رو با پا بگیریم ؟

 ****

دقت کردین یکی یه تیکه میندازه از خنده روده بر میشی ، بعد واسه دوستت که می خوای خاطرشو تعریف کنی میبینی اصلا خنده نداشت کلی ضایع میشی !

 ****

دقت کردین روزایی که بابای آدم خونه ست ، حتی اگه وسط هفته باشه آدم فکر میکنه جمعه ست ؟

 ****

تا حالا دقت کردین وقتی لباس جدید میخرید نظر کل آدمارو در مورد قیمتش میپرسید . بعد دوس دارید همه قیمت بالاتر از خرید شما بدن !

 ****

تا حالا دقت کردین اگه تو مترو الکی شروع به دویدن بکنید ، ملت هم همینطوری دنبالتون میدوند . . . !

 ****

دقت کردین ؟
دخترا که لاغر شن همه میگن شده مثه باربی
پسرا که لاغر شن همه میگن معتاد شده

 ****

دقت کردین سخت ترین کار دنیا ، نگه داشتن احترام کسیه که خودش احترام خودش را نگه نمی داره . . .

 ****

تا حالا دقت کردین هروقت گرسنه میای خونه، اون شب اتفاقی غذا ندارین . اما یه شب که بیرون غذا می خوری وقتی میای خونه می بینی غذای مورد علاقت رو درست کردن !
۱۰۰۰ بارام پیش اومده

 ****

دقت کردین وقتی‌ یکی‌ باهاتون درد دل‌ میکنه و حرفاش رو نمیفهمین آخرش میگید
چی بگم والله ؟ چرا ؟

 ****

تا حالا دقت کردین نمیتونید کار پیدا کنید ، چون تجربه ندارید و نمیتونید تجربه پیدا کنید ، چون کار ندارید !؟

 ****

دقت کردین قدر هر چیزی رو وقتی میدونیم که از دستش بدیم ؟!

 ****

دقت کردین وقتی داری تلفن صحبت میکنی هیچی به ذهنت نمیرسه ولی وقتی میگی خدافظ تازه تمام حرفات یادت میاد ؟!

 ****

تا حالا دقت کردین بعضی وقتا تو آینه به خودتون نگامیکنین میبینین چقد خوشگلین ، بعد با گوشی که از خودتون عکس میگیرین میبینید شبیه ” اورانگوتان ” شدین !


ادامه مطلب

+نوشته شده در سه شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,ساعت10:18توسط nikoo | |

عکس هایی از نوزاد20کیلویی که در تهران به دنیا آمده بوداین بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir


این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir


این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir


این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir


این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir


این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

عکس های ناز و بامزه از کوچولوهای دوست داشتنی

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS


ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 3 بهمن 1391برچسب:خودم یه روز همشونو مییییییییییییخورمممممممممممممممم,ساعت15:6توسط nikoo | |

   انعطافانعطاف جالب و فوق العاده یک پسر ( تصویری )  -  www.taknaz.ir

  از سبک های رانندگی من !

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

ترافیک دیواری ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

 لحظه ورود مراقبین امتحانات به سالن ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

 برید تو کف قالیچه ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

 یکی از گند ترین لحظات زندگی !

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

 حالا شما برین ادم برفی درست کنید :|

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

خلاقیت در روز برفی ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

بدو بدو حراجش کردم ! از آیفون ۵ تا نوکیا ۳۳۱۰ ! 

۳ تا ۱۰۰ تومن

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

 ننه به بوس بده !

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

پلی استیشن ۶! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

واقعا ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

واسه ما سه تا در به ۱۰ هم نمیرسه !

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

 چرا این خانوما اینقد بد برخورد میکنن !؟

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

:D  

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

 خدا رحمتش کنه ! آدم خوبی بود :)

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

چه کیفی میکنن باهم ! 

fun-pic-radsms18

جدیدترین ابزار برای ریش پروفسوری ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

خدایی کیا یادشونه !؟ 

آدامس آیدین  !

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

بدون شرح !

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

اینم بدون شرح ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

 موسیر دیدی تا حالا !؟

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

کوچه اقوام مایکل شوماخر ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

عشق …. 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

از بس که ما استعداد داریم تو تقلب ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

اونایی که شانسی شار میزنن میفهمن چی شد ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

ماااااامااااااااااان سووووووووسسسسسک ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

آقایون خانوما شلوغ نکنین میخوام تمرکز کنم ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

خیلی هوا پسه ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

احساس خوبیه ولی ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

شرارت از سرو روش میباره ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

واقعنااااا ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

مخصوص بانوان خانه دار ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

طوطی بلبل زبان ! 

عکس های خنده دار و دیدنی روز ! (68) www.taknaz.ir

 

 
من حداقل 15 حقیقت رو راجع به شما میدونم:
.
.
.
.
...
 .
1.الان توی اینترنتی
2. الان توی وبلاگمی
3. یک انسان هستی
4.الان داری پست منو میخونی
5.تو نمیتونی با زبون بیرون بگی ژ
7.الان داری امتحان میکنی
8.الان خنده ات گرفت
9.اصلا ندیدی که عدد 6 رو جا انداخته ام
10. الان چک کردی ببینی واقعا جا انداختم عدد 6 رو یا نه
11. الان باز خندیدی
12. نمیدونی که من یه عدد رو هم چند بار نوشتم
13. الان چک کردی ببینی کدومه
14. پیداش نکردی و داری فحشم میدی
15. ولی نمیدونی که منم دارم به تو میخندم چون منظورم عدد 1 بود که 8 بار تا الان نوشتم
 

 

 

دختر چیست!

دختر:موجودی است که

وقتی تعجب میکند میگوید واااااااااا!


وقتی خوشحال است میگوید بمیری الهییییییی!


وقتی غمگین است آه میکشد


وقتی میترسد جیییییییغ بنفش میکشد


وقتی بدش می آید میگوید ایشششش .


وقتی خوشش می آید میگوید ووییییی.


همه عناصر ذکور گیتی در عشق او واله و سرگردانند .


از سوسک اصولا نمیترسد بلکه چندشش میشود!

  

بازم تفاوت دخترا با پسرا كر كر خنده تا اخرش بخونا


یک دختر در حمام:


ساعت ۴ بعد از ظهر


 

۱-لباساشو درمیاره رنگ روشن ها رو توی یک سبد


 

رنگ تیره هارو توی یکی دیگه میذاره...


 

۲-درحموم رو از تو فقل میکنه جلوی ایینه می ایسته


شکمش رو که تمام مدت داده بوده تو میده بیرون


وشروع میکنه به غر غر وایراد گرفتن از نقطه نقطه بدنش...


 

۳-در کمد رو باز میکنه انواع شامپو و صابون معطر


مخصوص پوست صورت-مو-بدن-کف پا و... رو بیرون


میاره و میچینه رو لبه وان...


 

۴ـ موهاش رو با شامپوي نارگيلي تقويت كننده

٬

پرپشت كننده٬ براق كننده و...ميشوره و هفده

دقيقه ماساژ ميده


 

 

۵ـ يكبار ديگه با همون شامپو موهاشو ميشوره


۶ـ نرم كننده معطر پرتقالي رو به موهاش ميماله تا ۶۰ ميشماره


 

۷ـ سي و پنج دقيقه زير دوش مي مونه.خوب


 

آخه بايد خيالش راحت بشه كه تمام مواد شيميايي


از موهاش پاك شده. وگرنه بعد از حموم موها وز ميكنه


 

۸ـ خمير ريش داداشي رو كش ميره و شيش


كيلو خالي ميكنه رو ساق پا و دست و پشت لب.


بعد يه تيغ بر ميداره و يا علي. آي


 

۹ـ موهاش رو حسابي مي چلونه٬ حوله رو مثل


عمامه مي پيچه دور سرش. تو آيينه خودشو ورانداز ميكنه.


از اينكه در اثر كشش حوله چشم و ابروش كشيده شده

٬

احساس خوشگلي مي كنه و يه ماچ گنده واسه


عكس خودش تو آيينه ميفرسته


 

۱۰ـ خوشحاليش زياد دوام نمياره. چون يه جوش


سرسياه بي اجازه نوك دماغش سبز شده


 

۱۱ـ تمام نقاط بدنش رو معاينه ميكنه و با ناخن


و موچين ميره به جنگ جوشها و موهاي زائد بي تربيت


 

۱۲ـ حوله ش رو مي پوشه و ميره به اتاقش.


تمام بدنش رو با لوسيون چرب ميكنه


 

۱۳ـ چهل بار لباس مي پوشه و در مياره تا انتخاب كنه


۱۴ـ ۴۸ دقيقه پشت ميز توالت مي شينه و آرايش ميكنه


 

ساعت ۸ شب شد !!!

یک پسر در حمام:

ساعت ۴ بعد از ظهر

۱ـ همون طور كه رو تخت نشسته ٬ لباساشو ميكنه.

 


هر كدوم رو پرت ميكنه يه گوشه اتاق


 

۲ـ نيم وجب حوله رو ميگيره دور باسنش و ميره به سمت حموم


۳ـ مي ايسته جلوي آيينه. شكمش رو ميده تو.

 


بازو ميگيره. فيگور چپ٬ فيگور راست٬ نيم ساعت


قربون صدقه خودش ميره


٬ (اين قدوبالا رو ببين چه كرده .لاي لاي لالاي لاي)


مامان جونش هم از تو آشپزخونه تاييد ميكنه


 

۴ـ زير بغلش رو بو ميكنه و رنگ چهره ش


بر ميگرده. سبز٬ آبي٬ بنفش


 

۵ـ در كمد شامپو ها رو باز نميكنه چون اصلا توش چيزي نداره


۶ـ با قالب صابون سبزش زير بغلهاشو كف مالي ميكنه.

 


يه عالمه مو مي چسبه به صابون


 

۷ـ با همون صابون صورت و مو و بدنش رو هم ميشوره


۸ـ نرم كننده مو؟؟؟ برو بابا

۹ـ ...

۱۰ـ ...

۱۱ـ ...

  شرمنده به دلیل مشکلات اخلاقی شماره های

 


۹-۱۰ و ۱۱ سانسور شد....

 

۱۲ـ از زير دوش مياد بيرون و يكهو مي بينه يادش رفته بوده


در حموم رو ببنده. و همه فرش و كف خونه خيس شده.


( بيخيال...مامان خشك ميكنه)


 

۱۳ـ حوله فسقليش رو مي پيچه دور باسنش و


همون طور خيس خيس ميره تو اتاق


 

۱۴ـ حوله خيس رو پرت ميكنه رو تخت و ۲ دقيقه


اي لباس مي پوشه


خدايي نظر ندي خعليييييييييي نامردي

 


یه دوست پسر هم نداریم مجبورش کنیم اسم مارو رو بازوش خالکوبی کنهقهقهه

.

یه دوست پسر هم نداریم با وضع فجیع برم بیرون همه بگن تو

چرا این شکلی شدی بگم اونی که باید بپسنده پسندیده
قهقهه


 

.
یه دوست پسر هم نداریم قاصدک ببینیم بپریم روش
 بگیم وای ازش خبر آورده
قهقهه .
یه دوست پسر هم نداریم از سربازی معاف باشه هر روز
 بهش بگیم سربازی واسه تو لازم بود خیلی لوس بار اومدی
قهقهه
.
یه دوست پسر هم نداریم شارژ ایرانسل بده بهمون بگه خطت
 رو شارژ کن زود به خودم زنگ بزن
قهقهه
.
یه دوست پسر هم نداریم هر روز بهش بگیم ای کاش رشد
 عقلتم مثل رشد سیبیلت بود
قهقهه .
یه دوست پسر هم نداریم همیشه حرفمون رو گوش کنه نه فقط موقعی
 که بهش می گیم دیگه به من زنگ نزن
قهقهه .
.
یه دوست پسر هم نداریم هی انگشتمونو بزنیم به پهلوش
 دو متر بپره بخندیم بهش



قهقهه
یه دوست پسر هم نداریم بهمون بگه مواظب خودت باش از پیاده رو
 برورسیدی خونه تک بزن



قهقههیه دوست پسر هم نداریم تو خیابون گربه ببینیم بپریم بغلش بگیم وای
 ببخشید از ترس بود
قهقهه .
یه دوست پسر هم نداریم هی بهش بگیم من ۶ تا خواستگار
 دکتر دارم زود باش تکلیف منو روشن کن
قهقهه

 

طنز


مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب.


در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".


چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح - با لباس سبز رنگ

-

از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند.


دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند...


دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا


همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع


قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار


شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم...


باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی،


روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز


کنی و باهاش صحبت کنی...

اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...


با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود،


به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.


با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش


را روی شانه مرد می گذارد.


 

دکتر: هه! شوخی کردم... زنت همون اولش مُرد!!!


ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
 
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
 
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
 
 
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
 
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
ترول, عکس ترول ,ترول خنده دار, ترول جدید, www.jazzaab.ir
 
 

ادامه مطلب

+نوشته شده در چهار شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت14:26توسط nikoo | |